اهورااهورا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

گل زندگی ما

23بهمن تا 15اسفند

سلام اهورای گلم ،اینروزا سرم خیلی شلوغه ،روزای پایانی سال 1393 هست و من هم مثل بقیه در حال خونه تکونی هستم وهم شیرینی و کلوچه پختن و خونه تکونی خونه عزیز و...بالاخره فقط اومدم تا یادم نرفته عکسهای تا 15اسفند رو بزارم، پس با هم ببینیم جورابایی که عزیز برات بافته بازی با وسایل کابینت که خودم برات گذاشتم پسرم عروس شده وقتی کار فنی داری دلت نمیخواد من ببینمت و یکجا کز میکنی این از اون لحظه هاست اهوراو بازی با خودش اون گیتار سبز مال کیانه که تو از ماشین مامانش البته با اجازه برداشتی و بابایی وقتی دید رفت مثل همون اما سبزش رو برات خرید بعد مال کیان رو بردیم بهش دادیم اینم فرن...
24 اسفند 1393

بدون عنوان

سلام گل پسرم ،امروز اولین روز سی امین ماه زندگیته ،امروز جمعه است و بارونه و بابایی مجبور شده بره سر کار عکسهای این چند روز رو هنوز تخلیه نکردم ،راستش زیاد حال و حوصله ندارم چون این روزها اتفاقات خوبی توی شهرمون نیافتاده مرگ چند نفر غیر مترغبه حسابی فکرم رو مشغول کرده یکی از اونها کسی بود که اکثر کتاب داستانات رو ازش خریدیم بهر حال دلم نمیخواست توی وبلاگت چیزی جز خوبی و خوشی بنویسم اما باید بدونی این اتفاقات هم جزء لاینفک زندگیه همه ما سرنوشتی داریم و روزی به تقدیر خدا باید برگردیم از جایی که اومدیم نمیدونم کی میتونی این حرفها رو درک کنی ولی امیدوارم همیشه و در همه حال مقاوم باشی و تقدیر خدا رو بپذیری و بدونی خداوند در همه حال هوای بندهاش رو...
1 اسفند 1393
1